- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
ای حجت داور موسی بن جعفر؛ آه موسی بن جعفر گل یاس پرپر موسی بن جعفر؛ آه موسی بن جعفر اشـکـم گـره خـورد بـــا ســـوز و آهـت زنـــدان بـــغــــداد شـد قــتــلــگــاهـت باب الحوائج موسی بن جعفر؛ باب الحوائج موسی بن جعفر *********************************** ای حـریـم عـشـقت قـبـلۀ حاجات؛ آه قبلـۀ حـاجـات زنـدان شد برایت طـور مـنـاجـات؛ آه طور منـاجات بــر پــیـکــر دیــن ســرّ الــحــیــاتــی ذکـرت چــو مــادر عــجّــل وفـــاتـــی باب الحوائج موسی بن جعفر؛ باب الحوائج موسی بن جعفر *********************************** بـا غــم تـو داریـم نـالـۀ شـبـگـیــر؛ آه نـالـۀ شـبـگـیـر خون گردیده جاری از غل و زنجیر؛ آه از غل و زنجیر روزه بـــــــودی و دل پُـر شــرر بـود افـطـارت هر شب خـون جـگــر بــود باب الحوائج موسی بن جعفر؛ باب الحوائج موسی بن جعفر *********************************** سندی بی حیا بر تو جفا کرد؛ آه بر تو جفا کرد زندان هـارون را کربـبـلا کرد؛ آه کـربـبـلا کرد غـم شـد آغــشــتـه بـا جـان و روحت آهــــن کـــجــــا و پـای مــجـروحـت باب الحوائج موسی بن جعفر؛ باب الحوائج موسی بن جعفر
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
هـمـه عـالـم ، شده درهم بـه عـزای سـبـط خــاتـم حـضـرت امــام کــاظــم هـفـتـمـین صاحب پرچم دل خـسـتـه توی زنـدون شد شهـید زهـر هــارون بــه یــاد روضــۀ مــادر پـرزده بـا دلـی پـرخـون غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام (۲) *********************************** کف زنـدان ، بـه سجـوده دسـتـش سـبـر یـا کبـوده؟ نـمـی دونـم بـنـی عـبـاس جنس زهرشون چی بوده ذکـــر مــادر رو لــبــاشِ غـــم عــالـم تـو نــگــاشِ تـوی لحـظـه هــای آخــر آقــا تــو فــکــر رضـاشِ غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام (۲) *********************************** داد و بـیــداد ، شـده آزاد مــرد زنـــدانـــی بـغــداد دیـگـه راحت شده امشب از شـکـنـجــه هـای شـدّاد رنگ و روی مـاه پـریده وقــت رفـتـنـش رسیــده عـباشـو بـه کـنـج رنـدان روی صـورتش کـشـیـده غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام (۲)
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
ناله زنان اهل سما ، گریه کنان اهل زمین جان داده موسای تو در، زندان هارون لعین یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه صاحب عزا گردیده ای، با قامت خمیده ات بسته غل و زنحیر کین، بر پای نور دیده ات یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه ازسوز غربت میکشید، آتش زبـانه از دلش در کنج زنـدان بلا ، شد یک یهودی قاتلش یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه جسمش کفن شد عاقبت،ای وای ازین درد و بلا دلهـا بـسـوزد یاد آن ، مظلوم دشت کـربلا یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه آن دلبر دور از وطن، آن کشتۀ صد پاره تن مانده به خاک قتلگاه ، غرقه به خون و بی کـفن یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
شده این دل بی قرارم ، ثناخوان موسی بن جعفر چرا حال زارم نباشد ، پریشان موسی جعفر همان که به زندان بغـداد، شده کشته از ظلم هــارون بـه یـاد غــم بـی حـد او ، دل عـاشـقـانـش بُـوَد خـون به مرثیه هایش ، زند ناله زهرا واویـلا واویـلا ، واویـلا واویلا واویلا واغربتا؛واغربتا،واغربتا (۳) ************************* چو آباء و اَجداد پاکش، بتابد از او نور ایمان بَرد دل ز کُلّ ملائک، مناجات او بین زندان بُـوَد وارث داغ مــادر ، هـمـان بـی قـریـنِ یـگــانــه شده رزق او وقت افـطار ، رطب هایی از تـازیـانـه به جانش رسیده، شراری ز غمها واویـلا واویـلا ، واویـلا واویلا واویلا واغربتا؛واغربتا،واغربتا (۳) ************************* ولیّ خـدا را به زنـدان ، نـبـوده اُمید نـجاتی یهودی شده قاتل او ، وَ زنده شده خـاطراتی اسیـران دلـخـون و شام و ، عُـبـور از محلی پر از شر خورَد سنگ ِ کین از روی بام ، سر ِ پاک فرزند حیـدر بسوزم چو شمعی، که جان گشته برلب دگر من نگویم ، چه ها دیده زینب واویلا واغربتا؛واغربتا،واغربتا (۳)
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد روزهای تیره هر یک شبتر از دیروز تار در میان دخمهای سر شد ولی نفرین نکرد هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار روزیاش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد روزۀ غم، سجدۀ غم، شکرِ غم، افطارِ غم زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد وای اگر نـفریـن کـند دنیا جهـنم میشود از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور یک به یک درسینه خنجرشد ولی نفرین نکرد هی به خود پیچید و لحظه لحظه با اکسیر زهر چهرۀ زردش طلاتر شد ولی نفرین نکرد آن دم بی بازدم چون آتشی رفت و سپس آنچه باید می شد آخر شد ولی نفرین نکرد
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام
بـیـهـوده قـفـس را مگـشائید پری نیست جز مُشتِ پری گوشۀ زندان اثری نیست در دل اثـر از شـادی و امّـیـد مـجـویـید از شاخـۀ بشکـسته امـیـد ثـمری نیست گـفـتـم به صبـا دردِ دل خـویـش بگـویـم امّا به سـیه چـال، صبا را گـذری نیست گیرم که صبـا را گـذر افتاد ، چه گویم؟ دیگر ز من و دردِ دل من خبـری نیست امّـیـد رهایی چو از این بند محـال است ناچار بجـز مـرگ، نجاتِ دگـری نیست ای مـرگ کـجـایی که به دیـدار من آیی در سینه دگر جز نفس مختصری نیست تا بـال و پـری بود قـفـس را نـگـشودند امـروز گـشودند قفس را که پری نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
آن که عـالم هـمـه در دست توانایش بود مــرکــز دایــرۀ غـــم دل دانــایـش بـود هـفـتـمـین حجت معصوم ز ظلـم هارون چـند سـالی شده زنـدان سـتم جـایش بود دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت کـه به زنـدان بـلا طـور تـجـلایـش بـود معنی قعر سجون باید و ساق المَرضُوض پرسی از حـلـقه زنجیر که بر پایش بود یـاد حـق هـم نـفـس گـوشـه تـنـهـایــی او آهِ دل روشـنـی خـلـوت شب هـایـش بود بس که غم دید ز زندان و ز زندان بانش زندگی بخش جهـان مرگ تـمـنایش بود نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر ز شهـادت اثـری بر همه اعضایش بود یوسف فـاطمه یا رب چه وصیت فرمود آنکه از جـور عـدو سـلسله بر پایش بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
آن که آهش در دل هفت آسمان تأثیر داشت روزها در کنج زندان نالۀ شبگیر داشت باب حاجات خلایق بود و پیش اهل فضل باب جود و بخشش او یک جهان تفسیر داشت آفـتـابـی ذره پـرور بود در مُـلک وجود مُلک دلها را به مهر خویش در تسخیر داشت لب زحق گوئی نمی بست آن امام راستین گرچه روز وشب به پا وگردنش زنجیرداشت بیمی از روبه مرامان جهان در دل نداشت شیر در زنجیر بود و ناله ای چون شیرداشت روزها را روزه بود و شام در راز و نیاز با چنین اخلاص و تقوا جنگ با تزویر داشت من نمی دانم چرا آن زندگی بخش جهان از تمام زندگانی جان و قلبی سیر داشت ای «وفائی» روز آزادی از آن زندان مدام بر سـر سـجادۀ سبـز دعـا تکـبیر داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
کسی که بـوسه زند عـرش، آستانش را قـضـا به گوشۀ زنـدان نهـد مکـانش را کسی که روح الامین است طایر حرمش هـجـوم حادثــه بر هـم زد آشـیـانـش را به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد به جـان خـریـد بـلاهای شـیـعـیـانش را قسم به سجدۀ طولانیاش ز شب تا صبح بـسـود حـلـقـۀ زنـجـیـر استـخـوانش را چو از مــدیـنـه پـیـغـمـبـرش جدا کردند به هـم زدنــد دریـغـا که خـانـمـانـش را ز حـیـله بـازی هارون دون نجـاتش داد بـریـده بـود ز بـیــداد خـود امــانـش را به جز عـبـای فـتـاده به خاک در زندان نـبـیـنـی آن که بـجـویی اگر نشـانش را
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
هر كجا مرغ اسیرى است، ز خود شاد كنید تا نـمـرده است، ز كـنـج قـفس آزاد كنید مُـرد اگر كنج قفس، طایر بشكسته پـرى یـاد از غـربـت زنــدانـى بــغــداد كـنـیـد چون به زندان، به ملاقاتى محبوس روید از عـزیـز دل زهـرا و عـلـى یـاد كـنـیـد كُند و زنجیر گشایید، ز پـایش دم مـرگ زین ستمكارى هارون، همه فـریـاد كنید چـار مزدور، اگـر جـسم غـریـبى ببـرند خـاطـر مـوسـى جـعـفـر، همه امداد كنید تا دم مرگ، مـناجات و دعـا كارش بود گـوش بـر زمـزمـۀ آن شـه عـبّـاد كـنـیـد پسرش نیست، كه تا گریه كند بر پدرش پس شمـا گـریـه بر آن كـشتـۀ بیـداد كنید نـگـذارید كه مـعـصـومـه خـبـردار شود رحــم بـر حـال دل دخـتـر نـاشـاد كـنـیـد "خوشدل" از ماتم آن باب حـوائـج گوید تا شما نیز پس از مرگ ز وی یـاد کـنید
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
هـر قـدر پـیـر می شوی و مـو سـپـیـدتر وا می شود به روی تو زخـمی جـدیـدتر در سجده دید هر كه تو را، جز عبا ندید هر روز می شوی ز چه رو نـاپـدیـدتر؟ دریــا به روی تخـته شكسته چه می كند؟ از تـو بـعـیـد نیست از این هـم بـعـیـدتر جـدّت به بـوریـا و تـو در هـفـت پارچه! هـر یک ز دیـگـری هـستـیـد غـریب تـر
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
از گـردش فـلـک، سـر و سالار سلسله شد در کـمـنـد عـشـق، گـرفـتـار سلسله نَـبـوَد هـزار یـوسف مـصـری بهای او آن یـوسـفـی که بـود خـریــدار سـلـسـله تا دست و پا و گردن او شد به زیر غُل رونـق گـرفت ز آن هـمـه بازار سلسله هرگز گلی ندیده ز خار آنچه را که دید آن عـنـصــر لـطـیـف ز آزار سـلـسـلـه آگـه ز کار سلسله جـز کـردگـار نیست کان نـازنین چـه دیـد ز کـردار سلسله؟ غـمـخـوار و یار تا نفس آخرین نداشت نـگـشـود دیـده جـز که به دیـدار سلسله جان ها فـدای آن تن تنها که از غـمـش خـون میـگریست دیدۀ خـونـبـار سلسله این قصه،غصه ای است جهانسوز وجانگداز کوتـاه کـن که سـلـسـلـه دارد سر دراز
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام
یا رب رضای من بود انـدر رضای تو کـایـنـسان اسیـر بـنـدِ گـرانـم بـرای تـو روز و شـبـم به ظلمت زندان یکی بُوَد هر چند روشن است دلـم از ضیـای تو از بی کسی و ظلمت زندان مرا چه باک چون مـونـسـم تـویی؛ و منـم مبتلای تو سخت است درد غربت و هجران و انتظار اما چه غم؛ که سهـل شود در هوای تو از سوز زهر، جان به لب آمد مرا ولی شـادم که میرسـم به وصـال لـقـای تو دیگر ز عمر سیرم و از زنـدگی بـری خـواهم که جـان خویش نـمایم فـدای تو آن کـنـج خـلـوتی کــه بـرای عـبـادتـت میخواستم، نـصیب شدم از عـطای تو ای حـجـت خـدای که باب الـحـوائـجـی دارد امــیـد بـر تـو "مـؤیـد" گــدای تـو
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام قبل از شهادت
احوالِ من از این تنِ تب دار روشن است زندانِ من به چـشمِ گُهربار روشن است از صبح تا غروب که حَبسم در این قفس تا صبـح حالم از دمِ افـطار روشن است این سال ها که سـخـت گـذشته برای من هر لحظه اش زِ آه شرر بار روشن است یـکـجـا بـلای شـیـعـه به جـانم خـریده ام آثـارِ آن بـه جـسـمِ مـنِ زار روشن است حـرفـی زِ استـخـوانِ صبـورم نـمی زنم از سـاقِ پــام شــدّتِ آزار روشـن اسـت جسمم نحیف هست، ولی غیر عادی است! حـتّـی به زیـرِ سایـۀ دیوار روشن است! زنـجـیـر را که عـضـوِ جـدیـدِ تـنـم شده پنهان نکرده ام، همه اَسرار روشن است من دیده بسته ام به همه جز رضای خود چـشـمم فـقط به دیدنِ دلدار روشن است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
چشم هایش همه را یاد خـدا می انداخت لرزه بر جان و دل تک تک ما می انداخت پا بـرهـنـه همه بر بُشر شدن محتاجـیم نظری کاش که بر ما، گذرا می انداخت دست بسته فقط او بود که شد دست به خیر سکّه نه، ماه به کشکول گدا می انداخت زخــمِ زنجِیر به روی بـدنش بـود ولی زَهر هم بر جگرش چنگ،جدا می انداخت چشم خود بست ولی دختر او چشم به راه روی شانه پسرش شال عـزا می انداخت او پُر از درد شد امّـا به خداونـد او را روضۀ کوچه و گـودال ز پا می انداخت پیکرش زخم شد امّا سر او دست نخورد شد خراشیده ولی حنجر او دست نخـورد
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
چهار چوب نگاهت به چهـار دیـواری اگرچـه روز نـداری، هـمیـشه بیـداری مکـیـده است تـوان تو را لب زنـجـیـر برای دادن جان،خسته جان! توان داری تـفـاوتی نکـنـد روز و شام در چـشمت ز دست دشـمـن خود دائـماً در آزاری بگو که غنچۀ خود را ز دست گل چینان کجا به دست که ای باغبان تو بسپاری؟ دوبـاره روزه ای اما؛ ز کـیـنه ها گـشته غـذای زهری دشـمن؛ برایت افطاری
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان در شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
آقا بیا که روضۀ موسی بن جعـفر است چـشمانمان ز داغ مصیباتـشان تر است جامـه سیـاه بر تـن و بر جـان شـرار آه دل هـا به یـاد غـصۀ او پُـر ز آذر است افـتاده است بی کس و تنهـا، غـریب وار مـردی که با تمـامی خـلـقت برابر است مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است زندان نگو، که گرم مناجات با خداست غار حرای حضرت موسی بن جعفر است بـاشد همـیـشه ورد زبـانـم به هـر نـفس لعـنت به آن یهودی بی دین که کافر است ای مـن فـدای شـال عـزای شـمـا شــوم آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفـر است
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
حصار پشت حصار آفتاب در زنجـیر و صبر سجـده کند در کـجـاوۀ تـقـدیر و سقف ابری زندان چقـدر کوتاه است برای آن که شود خواب کهنه ای تعبیر سیاه شب؛ پر از آوازۀ نماز کسی ست صدای لـرزش زنـجـیرهای دامن گیر صدای بال قنوتی که زخم ریزان است زبـور آیـنـه هـایی که می شود تـکـثـیر چه سعی ها که نشد تا شکسته اش بینند برای آن که بریزد به دامنش تـقـصیر دوتکّه پوست، دو سه تکّه استخوان نحیف که در محاصرۀ کـینه می شود تعـزیر بهار مـوسـوی آشـفـتـه می شود در باد و یک پـیـالـۀ مـسـمـوم می کـند تـأثـیر
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
پر بسته بود وقت پریدن توان نداشت حتی به خانه نیز؛ ز دشمن امان نداشت خو کرده بود با غـم زندان خـود ولی دیگر توان صبر در آن آشیـان نداشت جـز آهِ زخم هـای دهـن بـاز کـرده اش در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت آنـقـدر زخـمی غـل و زنجـیر بود که انـدازۀ کـشـیـدن یـک آه جـان نـداشـت هر چند مـیـزبان تنش تـخـته پـاره شد هرچند روی پـل بدنـش سایبان نداشت دیـگـر تـنـش اسـیـر سُـم اسب ها نـشد دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای که در پای دعـا دستی تـوانا داشتی در نـیـایش بـال پـروازی به بـالا داشتی ولوله افـتاد از شور تو در هفت آسمان درمناجات و دعا از بس که غوعا داشتی ذکر تو هر روز یا سبّوح و یا قدّوس بود با چنین آواز جا در عرش اعـلا داشتی هیچ از تـاریکی زنـدان ننـالـیدی که تو خلوتی با خالق محبوب و یـکـتـا داشتی جبرئیل ازگوهر اشکت به کف تسبیح داشت ای که درباغ دعا چشمی چو دریا داشتی از نـسـیـم مـهـر تو مـوسی کـلیم الله شد در نفـس هایت تو اعجاز مسیـحا داشتی نورعشقت روشنی بخشید برسینای عشق در نـگـاه روشـنـت نـور خـدا را داشتی قدسیان مست تـمـنای تو می گشتند و تو رنگ و بو ازگلشن سرسبز طاها داشتی گرچه سائید ازغل و زنجیر پای تو ولی در ره عشق و وفا جانی شکـیـبا داشتی اجر روزه داریت این بود در افطار عشق کز شهادت باده ای ناب و گوارا داشتی تا قیامت از سر دلـدادگـان خـود مگـیر سایه ای کز ابر رحمت بر سر ما داشتی هر زمانی که عـدو زد تـازیانه بر تنت در دل خود دردی از غم های زهرا داشتی جای دارد بر فلک ناز آورد روز جـزا گربگویی ای «وفائی» لطف ما را داشتی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی ابن جعفر ای همه آزادگان را مقتدا موسی ابن جعفر ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر با نـگـاه نـافـذت ای مـوسـی آل مـحـمـد شدعصا دردست موسی اژدها موسی ابن جعفر در دل مطمورهها داری به فرمان الهی حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر کـاظمینت از برای شـیعـیان و دوستانت هم مدینه،هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر شب که تاریک است وتنهایی چراغ تواست باتو حلقۀ زنجیر میخواند دعا موسی ابن جعفر این عجب نبود که کوه ودشت وصحرا وبیابان با تو گردد همنوا و همصدا موسی ابن جعفر تا بود جانم بـه تن دست از ولایت بر ندارم کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر ناز بر فـیض مسیحا میکنم جایی که باشد خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر عضوعضوم گر زهم گردد جدا صد بار بهتر کز تو یک لحظه دلم گردد جداموسی ابن جعفر تربت وصحن وسرای تواست درشهر دل من هردلی بر تواست یک صحن وسراموسی ابن جعفر شُهـرت باب الحوائج در امامان را تو داری انس و جان آرند درکویت رجا موسی ابن جعفر کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر تو همان چشـم خدای ذوالجلالی کز نگاهی خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر دوست دارم کزدوچشم خویش درپای ضریحت اشک ریزم بر توهرصبح ومسا موسی ابن جعفر دوست دارم گردنم در حلقۀ زنجیر باشد تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم تا بدانم با تو چون شد سال ها موسی ابن جعفر کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر کس نبود از هیفده دختر به بالای سر تو تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر تو همای قلـۀ نوری و زندانت قـفس شد در قفس ماند ازتو مشتی پربه جاموسی ابن جعفر با کدامین جرم بعد از سال ها حبس و شکنجه سوخت قلب پاکت از زهر جفا موسی ابن جعفر چون نگرید بر تو میثم ای همای وحی کآخر گوشۀ زندان بدادی جان وگردیدی رهاموسی ابن جعفر
: امتیاز
|